half brother فصل ۲ part : 30

+ نمیخوام بهت توهین کنم اما من عدد ۲۲ رو به نیت تو انتخواب کردم
پول ها رو به شوخی به صورتم زد و گفت : _ نه
گفتم : + خواهش میکنم بگیرشون
گرتا : این فقط یکمی از اون پوله بقیشو چک گرفتم میخوام بقیشون رو توی بانک بزارم تا یه کمکی به مامانم کرده باشم اگه ازم نگیریشون من هدرشون میدم
از کنارم رفت و گفت : من نمیبرمشون
گرتا پس من میرمو باهاشون قمار میکنم
اون اهی کشید و گفت : _ باشه اما یه چیزی میگم نه نگو این پول رو باهم و برای داشتن اوقات خوش خرج میکنم باشه
گرتا : باشه کنار هم خرجشون میکنیم
نگاهی به کارتی که من در دست داشتم انداخت و گفت _ این چیه ؟
+ اوه اوه....اونها همچنین یک کلید اتاق اختصاصی به من دادند من فکر می کنم که اون ها از من دعوت کردند که مدتی اینجا بمونم یه جور هدیه به خاطر برد هام توی کازینوشون اووم....فکر میکنم نباید ازش استفاده کنیم بهتره به بوستون برگریدن
جونگکوک : هیچکدوم از واقعا در شرایطی نیستیم که امشب رانندگی کنیم
گرتا : تو میخوای امشب بمونیم و توی یه اتاق بخوابیم
جونگکوک: نه من همچین چیزی نگفتم گرتا من برای خودم اتاق میگیرم
گرتا : البته
اون لحظه من احساس حماقت میکردم، نمیدونم اون چی از حرفم برداشت کرده بود
گرتا : بسیار خوب با شه اگر فکر میکنی این ایده خوبیه ما میتونیم بمونیم
جونگکوک : حقیقت اینه که من نمیخوام امشب رو از دست بدم و تمومش کنم چون برای بعدش آماده نیستم تا زمانیکه مجبور نشدم نمیخوام با واقعیت روبه رو پرواز من تا فردا شبه حتی اگرم صبح از اینجا بریم بازم زمان زیادیه برای من
گفتم : بسیار خوب باشه
و بازوش رو گرفتم و به سمت در خروجی اتاق بازی هدایت کردم
گرتا : خب نقشه ی بعدی چیه
جونگکوک : در اول بیا بریم برات یه لباس بخریم تا بعدش بریم کلوپ
گرتا : کلوپ ؟!
_ آره اونا یک کلوب شبانه طبقه پایین دارن
گرتا : اوه لعنتی من نمیدونم چه لباسی بگیرم
او به لباس من نگاه کرد و گفت : _ چیزی که تو رو مثل یک پیرزن آلمانیه ۸۵ ساله ی عزادار نشون نده
لباسمو با دستم صاف کردم و گفتم + چی میخوای بگی
جونگکوک : میخوام بگم با این لباس های تیره و بوی آبجویی که ازت ساطع میشه مثل به پیرزنه ۸۵ ساله ی آلمانی هستی که خودش رو توی یک دبه ی مشروب انداخته
گرتا : ممنونم
جونگکوک: بیا بریم یکمی پول خرج کنیم
گرتا : این چطوره به پیراهن کوتاه زرد رنگ رو نشونش داده بودم
جونگکوک گفت : با این مثل یه موز میشی
یه پیراهن دیگه از رگال برداشتم و نشونش دادم و گفتم : این ؟
سرش رو به نشانه نه بالا انداخت
اون یه پیراهن کوتاه ساتن قرمز پولک دار برای من انتخاب کرد که پشتش زیپ میخورد جونگکوک اون رو روی ساق دست تاتو شده اش آویزون کرد و پیشکش شده به من داد

اینم از پارت هدیه حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۱۰)

half brother فصل ۲ part : 31

half brother فصل ۲ part : 32

half brother فصل ۲ part : ۲۹

half brother فصل ۲ part : 28

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰: دوست ندارم اینو بازی کنم، ولی سرگرم‌ک...

千卂ㄒ乇 ۲卩卂尺ㄒ : ۵جیمین گفت:آره دقیقا باید همین کار رو انجام بدی...

لایو ویورس جونگکوک:🐰🐰: آه، این مسیرشه. نمی‌خوام برم اونجا، خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط